محله تن خسته وه بلوی بی دسه وه
ت: تن دهکده خسته و رنجور بود همچون بیلچه بدون دسته بود
یاد بیموئه نرزما بیست و شش با صفا
ت: نوروزماه قدیم به یادم آمد خصوصا صفای روز بیست و ششم آن
بونه ناری ناری کا دال و خال و پیلکا
ت: شعر آن روز را اینگونه خواندم ناری ناری ناری کا دال و خال و پلیکا(سفال)
خاله ته خرزا بیمو پار بورده اسا بیمو
ت: خاله خواهرزاده ات آمده است پارسال رفته و الان برگشته است
خرزا خان بابا بیمو لینگ پی تسا بیمو
ت: خواهرزاده ات خان بابا با پای برهنه آمده است
خالوک سال دوسوه مار و خاخر و کَس وه
ت: پیشانی خاله (با کلاه مخمل زیبا) بسته بود چون مادر و خواهر و آشنای ما بود
داد کردمه خالوک گته چیه جان گوگ
ت: هر وقت صدایش می زدم خاله می گفت جان دلبندم
و جان گوگ سراوشت دشت محل ویه مشت
ت: از جانی که جواب می داد لبریز بود و دهکده پر می شد
داد بزومه خاله ره پارپیرار محله ره
ت: خاله را صدا زدم گذشته دهکده یادم آمد
خالوک کمر وله عزرائیل مطله
ت: کمر خاله خم شده است گویی که منتظر ملک الموت نشسته است
هنیشتوه باری سر کم کم بوردم و ور
ت: بسوی سکوی دیوار خانه رفته و نشست کم کم من به کنار او رفتم
بعیمه خالوک نساء و دل خیله تفاء
ت: دیدم که همان خاله نساء مهربان قدیم است و دلش بسیار گرفته و پر است
خالوک چنه پیر بوه پیر زمینگیر بوه
ت: خاله چقدر پیر شده است! پیر زمین گیر شده است!
و چش سو کم بوه و دل پر غم بوه
ت: نور چشمانش کم شده است دلش لبریز غم شده است
یاد پارپیرار خشه خب نوینه شه پشه
ت: با یادآوری گذشته ها خوش است اما خوب جلوی پایش را نمی بیند
خاله بو چار تا خور چی بیموئه شمی سر
ت: خاله جان از چند نفر خبر بده بگو چه بر سر شما آمده است
بو عمه باجی کووه مشدی و حاجی کو وه؟
ت: بگو عمه باجی کجاست؟ مشهدی و حاجی دهکده کجایند؟
که داشتوه این گمون عمه بدری نر جهون
ت: چه کسی گمان می کرد که عمه بدری و نارجهان
خاله ننه ناز خاتون یته محل دنیوون
ت: خاله ننه و نازخاتون هیچکس در ده نباشد ...
شاعر:فرهود جلالی کندلوسی
نظرات